دختر پولدار جوانی که توسط دوست پدرش گرفتار سرنوشت تلخ شد
داستانی غمانگیز و تکاندهنده از دختر ۱۹ سالهای که از اعتماد به یکی از نزدیکان خانوادهاش، به زنجیر اعتیاد و سرگردانی در خیابانهای شهر افتاد.

دختری ۱۹ ساله که شب گذشته توسط مأموران پلیس دستگیر شده بود، در گفتگویی با اشاره به سالهای سخت و تلخ زندگیاش، از حادثهای پرده برداشت که در ۱۶ سالگی برایش رقم خورد. او که تحت نظر کلانتری قرار داشت، بیان کرد که آن روزهای دردناک، از زمانی آغاز شد که وارد شانزدهمین سال عمرش شده بود.
پدر این دختر وضعیت مالی مناسبی داشت و در حالی که او در اوج شور و هیجانهای نوجوانی بود، اتفاقی دیدار با یکی از دوستان نزدیک پدرش مسیر زندگیاش را تغییر داد. آن مرد در مسیر بازگشت از مدرسه جلوی او توقف کرد و اصرار داشت که سوار خودرویش شود. دختر نوجوان که اعتماد زیادی به او داشت، ابتدا قبول نکرد اما در نهایت به دلیل اعتماد به دوستی پدرش، همراه او شد.
با گذشت زمان، رفتار آن مرد تغییر کرد و مسیر خودرو نیز از مسیر خانه منحرف شد. او با وعده خرید هدیه تولد برای پدر دختر، او را به ویلایی در حاشیه شهر برد؛ جایی که هیچ شباهتی به محل زندگی مرد نداشت. فضای متروک و خلوت آن محل، اولین زنگ خطر را برای دختر به صدا درآورد اما اعتمادش به مرد، مانع شد تا شک کند.
در داخل آن خانه، مرد با سخنان محبتآمیز و وعدههای دروغین، دختر را فریب داد و دست او را گرفت. آن روزها پاکی و معصومیت دختر خدشهدار شد و با امید به ازدواج، در برابر خواستههای مرد تسلیم شد. چند ساعت بعد، او را به خانه رساند و خواست که این ماجرا را از پدرش مخفی نگه دارد تا آبروی هر دو حفظ شود.
روزها گذشت و مرد هر بار با وعدههای توخالی دختر را به آن مکان میکشاند. ترس از رسوایی و آبرو، باعث سکوت دختر شده بود. اما اوضاع از این هم بدتر شد؛ روزی که دختر وارد آن خانه شد، با حضور چند جوان در حال مصرف مواد مخدر روبرو شد. مرد با اجبار، او را در این فضای آلوده قرار داد و یکی از جوانان به زور مواد مخدر را به او تزریق کرد.
دختر پس از بیهوشی، خود را کنار سطل زبالهای در بوستانی نزدیک مدرسه یافت. وحشت و ضعف جسمانی، او را به زانو درآورد اما توانست به خانه بازگردد. دروغی به خانواده گفت و از تصادفی ناشناس سخن گفت که باعث نگرانی و اضطراب شدید آنها شد.
پس از آن، مرد دوست پدر از پدر قهر کرد و به دختر مواد مخدر میرساند. اعتیاد او به سرعت پیشرفت کرد و به یک معتاد حرفهای تبدیل شد. خانواده پس از اطلاع از وضعیت دختر، اجازه خروج از خانه را ندادند اما دختر، که در چنگ اعتیاد اسیر بود، فرار کرد و سرگردان در خیابانها شد.
برای تأمین هزینههای اعتیاد، به جمعآوری ضایعات روی آورد و وقت خود را در پاتوقهای معتادان میگذراند تا آنکه نهایتاً توسط نیروهای کلانتری دستگیر و به مرکز انتظامی منتقل شد.
اهمیت این ماجرای تلخ باعث شد که سرهنگ مجتبی حسینزاده، رئیس کلانتری، دستورهای ویژهای برای انجام اقدامات روانشناختی و معرفی این دختر به مرکز ترک اعتیاد صادر کند.