قتل هولناک یک پدر در نازیآباد توسط حمله مرگبار ۶ دختر نوجوان با چاقو و قمه
در اتفاقی تکاندهنده در جنوب تهران، پدری که تنها قصد آرام کردن گروهی از نوجوانان را داشت، در برابر خانهاش هدف ضربات مرگبار قرار گرفت.

در بعدازظهر سیزدهم خرداد ۱۴۰۴، خیابانهای محله نازیآباد تهران شاهد جنایتی خونین و تلخ بودند. مردی میانسال، هنگامی که برای مهار تنش و درگیری میان چند دختر نوجوان مقابل خانهاش مداخله کرده بود، با ضربات سلاح سرد جان خود را از دست داد.
بر اساس اطلاعات بهدستآمده از نزدیکان مقتول و گزارشهای تأییدشده رسانهای، ماجرا از یک تنش ساده میان نوجوانان آغاز شده بود؛ اما در نهایت با وقوع یک قتل دلخراش پایان یافت. داماد خانواده (همسر خواهر مقتول) که شاهد بخشی از حوادث بوده، جزئیاتی از آن لحظهها را اینگونه روایت میکند:
«شش دختر نوجوان به همراه دو پسر، به دلیل اختلافی که پیشتر میانشان و دو دختر خانواده ما شکل گرفته بود، به مقابل منزل مقتول آمدند. آنها با صدای بلند به در لگد میزدند و الفاظ رکیک به کار میبردند. شدت سر و صدا به حدی بود که دخترهای خانه، که در داخل منزل بودند، وحشتزده شدند. روز قبل از این حادثه هم در پارک ۱۷ شهریور بینشان یک دعوا رخ داده بود.»
به گفته او، مقتول زمانی از خانه خارج شد که فریاد و تهدیدها شدت گرفته بود و قصد داشت با حفظ خونسردی، نوجوانان مهاجم را از محل دور کند. اما این اقدام با واکنشی خشن مواجه شد.
داماد خانواده ادامه میدهد: «او آرام به آنها گفت که از جلوی خانه بروند تا آبروی کسی نریزد. اما یکی از آن دخترها که قمهای در دست داشت، ناگهان به ران پایش ضربه زد. هنوز کسی نمیتوانست عمق ماجرا را درک کند که دختر دیگری با چاقو دو ضربه به پشت او وارد کرد. این اتفاقات در عرض چند ثانیه رخ داد و بلافاصله همه مهاجمان از صحنه گریختند.»
بررسیهای اولیه از سوی مأموران پلیس و مقامهای قضایی حاکی از آن است که ریشه این درگیری به اختلافات میان نوجوانان، بهویژه برخی دوستان دختر خانواده مقتول و مهاجمان بازمیگردد. این پرونده با توجه به حساسیت اجتماعی، سن مهاجمان و ماهیت خشونتآمیز حادثه، اکنون در دستور بررسی ویژه نهادهای ذیربط قرار دارد.
تحلیلگران مسائل اجتماعی و حقوقی، با اشاره به ابعاد روانی و فرهنگی چنین حوادثی، خواستار بررسی جدیتر موضوع بزهکاری در میان نوجوانان شدهاند؛ پدیدهای که در سالهای اخیر با شکلگیری گروههای دوستی پرتنش، نمود بیشتری یافته است.
این ماجرا، در کنار تلخی مرگ یک پدر در آستانه درِ خانهاش، زنگ خطری برای خانوادهها و نهادهای مسئول در حوزه تربیت و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی نوجوانان است.