مرگ دانشآموز در زنگ ورزش/ چرا پروندههای سلامت دانشآموزان دیده نمیشود؟
تکرار حوادث تلخ از ایست قلبی تا خشونت در محیطهای آموزشی، امنیت و سلامت دانشآموزان ایرانی را زیر سؤال برده است. در تازهترین مورد، یک نوجوان ۱۷ ساله به نام امیرحسین سیستانی در زنگ ورزش جان خود را از دست داد.
در روزهای اخیر، زنجیرهای از اتفاقات ناگوار در فضای مدارس کشور، از خودکشی و اعمال خشونت مربیان تا فوت ناگهانی دانشآموزان، ذهن جامعه را درگیر کرده است. پس از خودکشی سام زارعی، نوجوان ۱۲ ساله، و انتشار تصاویر تنبیه بدنی در یکی از مدارس پرند، اکنون فوت ناگهانی امیرحسین سیستانی، دانشآموز ۱۷ ساله زرندی، در حین فعالیتهای ورزشی، بحث ایمنی و نظارت در مدارس را بیش از پیش داغ کرده است.
امیرحسین سیستانی، دانشآموز پایه یازدهم در یک مدرسه غیرانتفاعی در زرند، هنگام انجام تمرینات ورزشی، ناگهان بر زمین افتاد و با وجود تلاشهای صورت گرفته، بر اثر ایست قلبی ناگهانی جان باخت. این اتفاق، تنها مورد از دست رفتن دانشآموزان در ماههای اخیر نبوده است؛ ۹ مهر، یک دانشآموز مقطع متوسطه اول در روستای سهرین زنجان، و ۲۱ مهر نیز یک دانشآموز ۹ ساله در مشهد در کلاس درس دچار ایست قلبی شدند.
این حوادث داخلی، همزمان با چالشهای ایمنی در حملونقل دانشآموزی نیز همراه شده است؛ بهطوریکه در روز ۱۳ آبان، تصادف سه سرویس مدرسه، موجب مجروح شدن ۱۵ دانشآموز شد. علاوه بر این، موضوع فرسودگی و ناایمن بودن ساختمانهای مدارس نیز در سالهای گذشته، بارها به وقوع آسیب برای دانشآموزان انجامیده است.
با توجه به این وضعیت، عملکرد کلی نظام آموزشی و حتی میزان مشارکت والدین در تامین سلامت فرزندانشان، بهطور جدی مورد انتقاد و پرسش قرار گرفته است. زمانی که یک دانشآموز در محیط مدرسه جان خود را از دست میدهد، اعتماد عمومی به متولیان آموزش، دچار خدشه میشود. پرسش اصلی این است که دستورالعملهای رسمی حوزه سلامت دانشآموزان در مدارس تا چه اندازه تدوین و اجرا میشوند؟ و آیا یک نظارت قوی و موثر نمیتوانست مانع از تکرار این رخدادهای تلخ شود؟
محمد داوری، کارشناس حوزه آموزش و مشاوره مدارس، در گفتوگو با رسانهها به تحلیل این وضعیت پرداخت و اظهار کرد: «نظام آموزشی ما بیش از حد آموزشمحور شده است؛ بهگونهای که از مدارس فقط کارنامه آموزشی مطالبه میشود، نه کارنامه سلامت.»
ضعف در نظامهای حمایتی مشکل اصلی است/ نهادها اغلب فاقد حساسیت مناسب نسبت به نشانههای هشداردهنده هستند
داوری در تبیین دلایل حوادثی که در محیطهای آموزشی رخ میدهد، بیان داشت که این وقایع میتوانند ریشههای پزشکی، روانپزشکی و روانشناختی داشته باشند و تاکید کرد که در هر مورد، باید تمام این ابعاد به صورت جداگانه بررسی شوند. وی افزود: «در موضوع امیرحسین سیستانی، احتمال میرود علت حادثه پزشکی بوده باشد. اما اگر بهطور کلی مسئله خشونت در مدارس و رخدادهایی که به مرگ یا آسیب دانشآموزان منجر میشود را در نظر بگیریم، باید گفت این موارد دلایل متعددی دارند؛ از خودکشی دانشآموزان گرفته تا حوادث ناگهانی و پیشبینینشده.»
این کارشناس، مشکلات ساختاری را نیز از عوامل تاثیرگذار دانست و اضافه کرد: «برای نمونه، میتوان به موضوعاتی مانند عبور و مرور دانشآموزان، سرویس مدارس، خطرات مسیر خانه تا مدرسه، یا ایمن نبودن محیط مدرسه اشاره کرد. در سالهای گذشته، مواردی مانند آتشسوزی در مدارس نیز رخ داده که به دلایل محیطی و شرایطی خاص برمیگردد. برخی از این حوادث ناشی از بیاحتیاطی دانشآموزان یا ضعف در مراقبت و نظارت اولیای مدرسه بوده است.»
به گفته او، افزایش موارد خودکشی در میان دانشآموزان، بهعنوان یک بحران روانی و اجتماعی، یکی دیگر از دغدغههای جدی سالهای اخیر است. او تاکید کرد: «از سوی دیگر، افزایش موارد خودکشی دانشآموزان نیز یکی از نگرانیهای جدی سالهای اخیر است؛ پدیدهای که در چارچوب آسیبهای اجتماعی و روانی گستردهتر قابل بررسی است. متأسفانه، در سطح جامعه، خانوادهها و مدارس، ضعف در نظامهای حمایتی وجود دارد. این نهادها اغلب فاقد حساسیت، درک و واکنش مناسب نسبت به نشانههای هشداردهنده هستند، و همین امر موجب میشود که بحرانها دیر تشخیص داده شده و وضعیت پیچیدهتر شود.»
تشکیل پرونده تندرستی ماموریت مهم آموزش و پرورش است
این مشاور آموزشی تصریح کرد که یکی از مهمترین وظایف آموزش و پرورش توجه به سلامت در چهار بعد جسمی، روانی، ذهنی و اجتماعی است. وی تشریح کرد که در ساختار مدارس، متولیان مشخصی برای هر یک از این ابعاد وجود دارند.
او توضیح داد: «بهعنوان نمونه، مشاوران، روانشناسان و معاونان پرورشی مسئولیت رسیدگی به سلامت روانی، ذهنی و اجتماعی دانشآموزان را بر عهده دارند و در این زمینه، همه معلمان و مربیان نیز نقش و مسئولیت مستقیم دارند. در حوزه سلامت جسمی نیز مربیان تربیتبدنی و مربیان بهداشت عهدهدار این وظیفهاند. افزون بر این، هر مدرسه باید یک رابط سلامت معرفی کند تا ارتباط میان بخشهای مختلف حفظ شود.»
او با تاکید بر اصول رسمی، بیان داشت: «بر اساس دستورالعملهای رسمی آموزش و پرورش، تامین سلامت دانشآموزان در تمام ابعاد از ماموریتهای اصلی مدارس محسوب میشود و همه ارکان مدرسه باید در تحقق آن مشارکت فعال داشته باشند.»
به گفته داوری، یکی از اساسیترین مسئولیتهای مدرسه، تدوین «پرونده تندرستی و تربیتبدنی» برای هر دانشآموز است. این پرونده باید از دوره پیشدبستانی آغاز شده و در تمام مقاطع، همراه دانشآموز منتقل شود. وی هدف از این کار را چنین عنوان کرد: «اگر چنین پروندهای وجود داشته باشد و هر سال همراه دانشآموز به پایه یا مدرسه جدید منتقل شود، معلم میتواند بداند که او چه ویژگیهای جسمی دارد. برای مثال، اگر دانشآموز دچار مشکلات قلبی یا تنفسی باشد، باید نوع و میزان فعالیت بدنی، رشته ورزشی و کیفیت تمریناتش متناسب با شرایط او تنظیم شود. این امر نیازمند اطلاعات دقیق و بهروز پزشکی است.»
پرونده تندرستی در میان بخشنامهها خاک میخورد
این مشاور آموزشی با نقد وضع موجود، عنوان کرد که علیرغم وجود دستورالعملها، «در عمل، اغلب مدارس فاقد پرونده تندرستی و حتی پرونده روانشناسی و مشاورهای منسجم هستند.» او تصریح کرد: «معمولاً تنها در بدو ورود دانشآموز یک چکاپ اولیه انجام میشود، مگر در مواردی که مدارس به ابتکار خود برنامههایی در این زمینه اجرا کنند.»
او تاکید کرد که اگرچه وظیفه تشکیل پرونده تندرستی در ساختار رسمی آموزش و پرورش تعریف شده است، اما: «وظایف مشخص نیست، پشتیبانیها محدود است و نظارتها ناقص. اگرچه این موضوع در دستور کار رسمی آموزش و پرورش قرار دارد، اما متأسفانه در حد بخشنامههایی باقی مانده که در میان کاغذها خاک میخورند.»
قوانین مرتبط با سلامت دانشآموزان به ندرت به مرحله اجرا میرسند
داوری با انتقاد از عدم اجرای قوانین سلامت، خاطرنشان کرد: «متاسفانه، قوانین مرتبط با سلامت دانشآموزان که در دستور کار آموزش و پرورش قرار دارد، در عمل بهندرت اجرا میشود؛ زیرا از یک سو نیروی انسانی کافی و متخصص در این حوزه وجود ندارد و از سوی دیگر، این موضوع در اولویت مدیران آموزش و پرورش نیست. در بخشهای مربوط به حمایت، پشتیبانی و نظارت نیز کمتر به ابعاد مختلف سلامت دانشآموزان پرداخته میشود.»
او بار دیگر به تکیه بیش از حد بر جنبههای آموزشی اشاره کرد: «نظام آموزشی ما بیش از حد آموزشمحور شده است؛ بهگونهای که از مدارس فقط کارنامه آموزشی مطالبه میشود، نه کارنامه سلامت.» وی همچنین به کمبود نیروی متخصص و ناآگاهی خانوادهها نسبت به مراکز مشاوره اشاره کرد و گفت: «در سالهای اخیر، اقداماتی مانند راهاندازی سامانههای مراقبت آموزشی و سلامت دانشآموزان و ارائه خدمات حضوری و غیرحضوری در مراکز مشاوره خانواده و دانشآموزان آموزش و پرورش صورت گرفته، اما این اقدامات همچنان بسیار محدود و ناکافی است. افزون بر این، از نظر فرهنگی نیز خانوادهها هنوز آشنایی و اعتماد لازم برای مراجعه به این مراکز را ندارند و همین مسئله، اثربخشی این طرحها را کاهش داده است.»
این کارشناس در مورد ادعای آموزش کنترل خشم به مربیان، نظر خود را چنین بیان کرد: «اینکه مدیرکل امور تربیتی آموزش و پرورش اعلام کرده است ۸۶ درصد از مربیان، آموزش کنترل خشم دیدهاند، بیشتر شبیه یک ادعای شعاری است تا واقعیت میدانی. در عمل، بسیاری از مربیان چنین آموزشی را ندیدهاند و تنها تعداد معدودی از آنها در دورههای محدود تربیتمعلم یا دانشگاه شهید رجایی چند واحد عمومی در زمینه روانشناسی گذراندهاند؛ واحدهایی که اغلب بسیار سطحی و کوتاهمدت بوده و معمولا پس از پایان دوره نیز اثر و ماندگاری چندانی ندارند و از یاد میروند.»
مرگ دانشآموز نوک کوه یخ شرایط نامطلوب جامعه است
داوری در پایان، فوت دانشآموزان را شدیدترین پیامد شرایط نامطلوب جاری دانست: «مرگ، شدیدترین و خشنترین رخدادی است که میتواند برای یک دانشآموز اتفاق بیفتد؛ چه در زنگ ورزش و چه در شرایط دیگر، حتی زمانی که خود تصمیم به پایان دادن به زندگیاش میگیرد. چنین حوادثی در واقع نوک کوه یخ شرایط نامطلوب جامعه و بهتبع آن، مدارس هستند.»
او با نگاهی انتقادی به این حوادث، آن را از دست رفتن سرمایه انسانی آینده ایران تلقی کرد و گفت: «مرگ یک کودک یا نوجوان یعنی از بین رفتن بخشی از آینده نیروی انسانی کشور است. این مرگ، نشانهای از ناتوانی جامعه در حفاظت از سرمایههای انسانی خود است. مانند باغبانی که نهالی را کاشته و درست در آستانه ثمر دادن، میبیند که خشک شده و از بین رفته است.»
وی تاکید کرد که هر دانشآموز فوت شده، ممکن است یک منجی بالقوه برای آینده بشریت باشد: «اگر توان و اراده محافظت از این نهالها را نداشته باشیم، باید بپذیریم که شاید همین دانشآموزی که دیروز در حیاط مدرسه جان باخت، میتوانست در آینده یکی از افراد تأثیرگذار کشور یا حتی جهان باشد؛ دانشمندی، هنرمندی، یا انسانی که میتوانست منشأ نیکی و تحول شود. ما هرگز نخواهیم دانست چه آیندهای میتوانست در انتظار او باشد.»
او در خاتمه، به تأثیرات روانی و اجتماعی این وقایع پرداخت: «مرگ یک کودک یا نوجوان یعنی محروم کردن تمام بشریت از فهمی که شاید نجاتبخش آن میبود؛ شاید اندیشهای که میتوانست به خشونتها پایان دهد، یا اختراعی که میتوانست جان میلیونها نفر را نجات دهد. این اتفاق نهتنها از منظر انسانی و سرمایهای تأسفبار است، بلکه از نظر روانی نیز آسیبزاست. خانوادهها احساس ناامنی میکنند و از نظر اجتماعی، روابط میان دانشآموزان دچار اختلال میشود. ترس از تکرار چنین حوادثی ممکن است خانوادهها را وادار کند که فرزندانشان را از تجربههای ارزشمند و هیجانانگیز مانند اردو، ورزش یا فعالیتهای گروهی محروم کنند؛ در حالیکه برای پرهیز از یک درصد خطر، آنان را از نود و نه درصد فرصتهای رشد و زندگی سالم بازمیدارند.