آسیبهای اجتماعی؛ سهراب و داستان طردشدگی در خانواده
معاون اجتماعی پلیس آگاهی پایتخت در مورد زندگی سهراب، جوانی که به دلیل شرایط خانوادگی و اجتماعی دچار آسیبهای جدی شده، توضیحاتی ارائه کرد.

والدین سهراب به اعتیاد دچار بودند و او تا ۱۶ سالگی در بهزیستی بزرگ شد. پس از بازگشت به خانه، پدرش به کمپ ترک اعتیاد رفت و مادرش که تصمیم به جدایی از همسرش گرفته بود، با مردی از همسایگی ازدواج کرد. این مرد حاضر به قبول سهراب نشد و مادرش او را از خانه بیرون کرد.
سهراب که از کودکی طرد شده بود، هرگز احساس تعلق و وفاداری به روابط را تجربه نکرد و تنها یاد گرفت برای بقای خود از دیگران استفاده کند. او مدتی را در خیابان زندگی کرد و سپس با فریب مسئولان خوابگاه دانشجویی، خود را دانشجو معرفی کرد و در یکی از خوابگاهها زندگی کرد. اما پس از سرقت از هماتاقیهایش، مجبور به فرار شد.
او اموال مسروقه را فروخت و با پولی که از مالخر گرفت، به خوشگذرانی پرداخت تا اینکه پولش تمام شد و مجبور شد در پارک بخوابد. در پارک با پسری به نام وحید آشنا شد. وحید که سرپرست خانوادهاش بود، دلش به حال سهراب سوخت و او را به خانهاش دعوت کرد. سهراب در آن خانواده احساس تعلق کرد، اما به جای اینکه آنها را به عنوان خانواده خود بپذیرد، به فکر سوءاستفاده از خواهر وحید افتاد.
با گذشت زمان، وحید متوجه رفتارهای ناپسند سهراب نسبت به خواهرش شد و تصمیم گرفت با او صحبت کند. در یک سفر به خارج از شهر، وحید این موضوع را مطرح کرد و سهراب به جای انکار، او را مورد تمسخر قرار داد و تهدید کرد که به مادر و خواهرش آسیب خواهد زد. در این میان، دو جوان با هم درگیر شدند و سهراب از تپهای که روی آن ایستاده بودند، به پایین پرت شد.
وحید که وحشتزده بود، محل را ترک کرد و چند ماه بعد، ماموران پلیس آگاهی به سراغش رفتند و او درباره حادثه با کسی صحبت نکرد.
نظر کارشناسان
کارشناسان معتقدند والدین سهراب با انتخاب اعتیاد به جای حمایت و مراقبت از فرزندشان، به طرد او دامن زدند. اگر آنها کمی مسئولیتپذیری نشان میدادند، سهراب ممکن بود مانند یک شهروند عادی زندگی کند و سرنوشت بهتری داشته باشد. در این صورت، وحید نیز در کنار خانوادهاش و نه در پشت میلههای زندان به زندگی ادامه میداد.