پیامدهای یک استیضاح؛ بحرانهای پابرجا و پرسشهای بیپاسخ
چرا مشکلات اقتصادی و مدیریتی کشور همچنان ادامه دارند و به رغم تغییر مدیران و وزرا، مسیر بهبودی در پیش گرفته نمیشود؟

اظهارات اخیر مسعود پزشکیان و وزیر برکنارشده اقتصاد، موضوع جدیدی برای افکار عمومی نیست. مردم سالهاست که با مشکلات اقتصادی، بحرانهای مدیریتی و چالشهای معیشتی دستوپنجه نرم میکنند. اما نکته قابل تأمل، اعتراف دولت و شخص رئیسجمهور به شرایط دشوار کشور است. برای نخستین بار، مقام اجرایی ارشد کشور پذیرفته که خبری از پیشرفتهای بزرگ یا توسعه پایدار نیست و مشکلات روز به روز پیچیدهتر میشوند. اما آیا این اعتراف تغییری در شرایط ایجاد خواهد کرد؟
بیان مشکلات و تشریح بحرانها، دردی از مردم دوا نمیکند. جامعهای که هر روز با گرانی، کمبود منابع و کاهش قدرت خرید مواجه است، دیگر نیازی به شنیدن شرح دشواریهایش ندارد. آنچه مردم مطالبه میکنند، ارائه راهکارهای عملی و اجرای سیاستهایی است که مشکلاتشان را کاهش دهد. پرسش اینجاست که چه اتفاقی باید رخ دهد تا پولهای بلوکهشده ایران در سایر کشورها آزاد شود؟ چرا نفتکشهای ایرانی همچنان در آبهای بینالمللی با موانع متعدد مواجهاند؟ چگونه میتوان از غارت منابع نفتی و انرژی جلوگیری کرد تا حداقل بخشی از ناترازیهای موجود در این حوزه برطرف شود؟ و آیا برای جلوگیری از فروپاشی صندوقهای ورشکسته بازنشستگی، برنامهای جدی در دستور کار قرار دارد؟
بحرانهای اقتصادی و مدیریتی کشور، محدود به یک سال و دو سال نیستند. چهار دهه است که ایران با مشکلات پیچیده اقتصادی دست به گریبان است؛ چه در دوران وفور درآمدهای نفتی و چه در شرایط تحریم و کمبود منابع مالی. این نشان میدهد که صرف تغییر وزرا و مدیران، راهحلی برای اصلاح وضعیت نیست، بلکه مشکل در ساختارها، حکمرانی و نقشه راه اقتصادی کشور نهفته است. در حالی که جهان با سرعتی سرسامآور در مسیر توسعه فناوری و بهرهوری انرژی حرکت میکند، مدیریت کشور همچنان با روشهای سنتی و ناکارآمد ادامه دارد.
مسئله مهم دیگر، مصرف بالای آب، برق و سوخت است که به یکی از دغدغههای اصلی دولت تبدیل شده است. اما در کنار توصیه به صرفهجویی، آیا زیرساختهای کشور نیز برای کاهش هدررفت انرژی بهروزرسانی شدهاند؟ فرسودگی شبکه انتقال آب که متعلق به نیم قرن پیش است، سالانه حجم زیادی از منابع کشور را از بین میبرد. نبود برنامهریزی کارآمد در آبخیزداری، مدیریت مصرف و توزیع منابع نیز مزید بر علت شده است.
واقعیت این است که هر سال که میگذرد، شرایط کشور از نظر اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی وخیمتر میشود. اگر سیاستگذاران و تصمیمگیران کشور همچنان به مدیریت سنتی و نادیدهگرفتن ضرورت اصلاحات بنیادین ادامه دهند، بحرانها بهمرور عمیقتر شده و مسیر خروج از آنها دشوارتر خواهد شد. اکنون پرسش اساسی این است: آیا ارادهای برای تغییر مسیر وجود دارد یا قرار است در همین چرخه معیوب گرفتار بمانیم؟