افشاگری تلخ یک زن: بعد از دعواها سرزده به خانه رفتم و "رحیم" در اتاق با منشیاش…
روایت تکاندهنده زنی که زندگیاش با خیانتهای پیاپی همسرش گره خورده است، پرده از رازهایی برمیدارد که شاید باورشان دشوار باشد. از ازدواجی ناخواسته تا مواجههای شوکهکننده در اتاق شخصیاش. این داستان پرفراز و نشیب، بازگوکننده روزهای سخت و تلخ زندگی زنی است که بارها با خیانت روبرو شده است.

این زن جوان، زندگی خود را از نقطه آغاز ازدواجی که نه تنها شناختی از آن نداشت، بلکه از همسر آیندهاش، رحیم، نیز خجالت میکشید، روایت میکند. او میگوید: "پدرم در حالی با این ازدواج موافقت کرد که من نه تنها چیزی از ازدواج نمیدانستم بلکه از رحیم نیز خجالت میکشیدم و نمیتوانستم با او به راحتی حرف بزنم." رحیم، در سن ۲۳ سالگی، جوانی سر و زباندار بود که بیپروا همه حرفهایش را بازگو میکرد. اما این وضعیت تنها دو ماه پس از عقد دوام آورد؛ رفتارهای رحیم به طور کلی تغییر کرد و او بسیار بداخلاق و پرخاشگر شد. اعتراضات این زن به خانواده یا عموهایش بینتیجه بود؛ آنها جبروت و هیبت مردانگی را دلیل پرخاشگریهای نامزدش میدانستند.
رفتارهای رحیم پس از آغاز زندگی مشترک نیز هیچ تغییری نکرد. او همواره به بهانه خستگی و کار زیاد، همسرش را نادیده میگرفت، به گونهای که این زن شاید روزی ۱۰ دقیقه فرصت صحبت درباره موضوعات روزمره را با او پیدا میکرد.
بارداری، سفر مشکوک و کشف نخستین خیانت
در همین روزهای دشوار، زن باردار بود. رحیم روزی ادعا کرد که برای عقد قراردادی کاری و به مدت یک ماه به تهران میرود. زن که تنها مانده بود، به خانه مادرش رفت. اما یک هفته بعد، زمانی که برای خرید سیسمونی در بازار بود، ناگهان رحیم را در کنار یک زن غریبه دید. او میگوید: "باورم نمیشد. بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او رد تماس داد." این ماجرا به معمایی عجیب برایش تبدیل شد و با آنکه از نظر روحی به هم ریخته بود، اما چیزی به مادرش نگفت.
او که دیگر طاقت نیاورده بود، به همسرش پیام داد که به او گفتهاند "تو در مشهد هستی!" رحیم بلافاصله پاسخ داد "تازه رسیدهام و فردا به دنبالت میآیم." این پاسخ حس عجیبی را در زن بیدار کرد و سوءظن به جانش افتاد. روز بعد، زمانی که رحیم برای استحمام رفته بود، زن پیامهای او را بررسی کرد و متوجه شد با زنی ارتباط دارد. گریهکنان خانه را ترک کرد و به منزل پدرش رفت. سه هفته بعد، رحیم در حالی که ماجرای ارتباطش با زن غریبه را نمیتوانست انکار کند، به خانه پدر زن آمد و ادعا کرد "اشتباه کرده است و دیگر هیچگاه این رفتارها را تکرار نمیکند." به همین دلیل زن به خانه بازگشت و همه چیز را فراموش کرد.
حادثه داروخانه و اوجگیری تنشها
ماجراها ادامه داشت تا اینکه یک روز، وقتی برای گرفتن داروهای دختر هشت ماههاش به داروخانهای در مرکز شهر رفته بودند، ناگهان زنگ تلفن همراه رحیم که درون خودرو جا مانده بود، به صدا درآمد. زن وقتی نام مخاطب "عشقم" را دید، بیدرنگ کلید پاسخ را فشار داد. زن جوانی با لحنی بسیار زننده از آن سوی خط گفت: "رحیم جان کی میرسی؟!"
زن ناگهان بغضش ترکید و زمانی که همسرش با داروها وارد خودرو شد و گفت: "هزار تا کار دارم، مرا علاف کردهای!" دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و فریاد زد: "حالا به خاطر دختر بیمارت ۱۰ دقیقه دیرتر به عشقت میرسی؟" زن میگوید: "همسرم با شنیدن این جمله محکم با پشت دست به دهانم کوبید و خون صورتم را پوشاند."
از همان جا به خانه مادرش رفت و ماجرا را بازگو کرد. اما چند روز بعد، از بخت و اقبال بدش متوجه شد باردار است. بالاخره یک ماه بعد، با وساطت عموهایش به خانه بازگشت، اما تا روزی که فرزندش به دنیا آمد، با هم قهر بودند و فقط بنا به ضرورت با یکدیگر سخن میگفتند.
خیانتهای مداوم، تحقیرها و افشای ازدواج دوم
زن میگوید که حواسش را جمع کرده بود تا بهانهای دست رحیم ندهد، اما او به بهانه اخراج دو تن از کارمندانش، شبها را در شرکت میخوابید و ادعا میکرد باید خودش بیشتر کار کند. زن میدانست به او دروغ میگوید، اما هربار که تماس میگرفت، رحیم در دفتر کارش بود. با خودش اندیشید نباید به این سوءظنها ادامه بدهد؛ به همین دلیل شرایط زندگی آنها بهتر شد. به گونهای که بنا به درخواست رحیم، سه دانگ از منزلی که مهریهاش بود را به او بخشید تا مشکلات مالیاش برطرف شود.
در این روزها، رحیم مدام او را به خاطر نداشتن فرزند پسر تحقیر میکرد و میگفت آرزو دارد پسری هم به دنیا بیاورد، چرا که دو فرزند دیگرش دختر بودند. در همین شرایط، روزی پیامکی از یک فرد ناشناس برای زن ارسال شد با این مضمون که "همسرت با منشی دفترش ازدواج کرده است" و تصاویری هم از ارتباط آنها برایش فرستاد.
زن وقتی به حقیقت موضوع پی برد و دلیل شبخوابی رحیم در دفتر کارش را فهمید، دوباره به خانه مادرش رفت و تصمیم جدی به طلاق گرفت. عموهایش نیز با دیدن فیلمها دیگر حرفی برای گفتن نداشتند. اما باز هم زن متوجه شد که دوباره باردار شده است و جنینش پسر است. رحیم با شنیدن این موضوع، مدعی شد باید آزمایش ژنتیکی بدهد چرا که به او تهمت ناروا میزند. در این وضعیت، زن با شکایت قانونی به خانهاش رفت تا مأمور همراهش رحیم را دستگیر کند، اما او از پنجره گریخته بود و دختری ۱۷ ساله که با پوششی نامناسب در خانه حضور داشت، ملتمسانه به گریه افتاد که نمیدانست رحیم متأهل است… (پایان گزارش).