خبرهای داغ
کدخبر: ۱۹۲۸۴
تاریخ خبر:

فریب عاشقانه در مشهد: مرد متأهل دختر ۲۲ ساله را به دام انداخت

دختر جوانی که دل به همکار خود سپرده بود، پس از ماه‌ها رابطه پنهانی، با واقعیتی تلخ روبه‌رو شد.

فریب عاشقانه در مشهد: مرد متأهل دختر ۲۲ ساله را به دام انداخت

دختر ۲۲ ساله‌ای که برای پیگیری شکایت از مردی به کلانتری شفا در مشهد مراجعه کرده بود، جزئیاتی از ماجرای تلخی را برای کارشناس اجتماعی کلانتری بازگو کرد. او در تشریح زندگی شخصی‌اش گفت: پدرم در یکی از نهادهای دولتی شاغل بود و از لحاظ مالی شرایط خوبی داشتیم. به همین دلیل بدون دغدغه مالی توانستم در رشته حسابداری ادامه تحصیل بدهم و موفق به دریافت مدرک کارشناسی شوم. با اینکه دیدگاه‌های فرهنگی من بیشتر سنتی بود، اما علاقه زیادی به موسیقی و گشت‌وگذار با دوستانم داشتم و در کنار پایبندی به اصول خانوادگی، از تفریحات سالم نیز غافل نبودم.

پس از فارغ‌التحصیلی، در یک شرکت خصوصی استخدام شدم و همان‌جا با عماد آشنا شدم. او یکی از همکارانم بود و به‌مرور، روابط کاری ما شکل عاطفی به خود گرفت. رفت‌وآمدهای روزمره و تعاملات شغلی باعث شد رابطه‌ای نزدیک میان ما شکل بگیرد، تا جایی که من دلباخته‌اش شدم.

عماد رفتاری بسیار صمیمی و دلنشین داشت و با وعده ازدواج، به رابطه‌مان رسمیت می‌بخشید. او مدعی بود که برای اولین‌بار عشق واقعی را با من تجربه می‌کند و هیچ دختری پیش از من نتوانسته چنین احساسی در او ایجاد کند. من هم با دلی سرشار از امید، چنان وابسته‌اش شدم که حتی لحظه‌ای دوری از او را نمی‌توانستم تحمل کنم.

اما این رابطه، دیری نپایید که با تردیدهایی همراه شد. هنوز شش ماه از آشنایی‌مان نگذشته بود که نشانه‌هایی از پنهان‌کاری در رفتارهای عماد مشاهده کردم. او هیچ‌گاه نشانی منزل پدری‌اش را به من نمی‌داد و هر بار که صحبت از آشنایی با خانواده‌اش پیش می‌آمد، موضوع را به‌نحوی تغییر می‌داد. دیدارهای ما همواره در مکان‌های عمومی مانند پارک و رستوران انجام می‌شد و هیچ‌گاه من را به خانه یا محیط خانوادگی‌اش نبرد.

در ابتدا تصور می‌کردم شاید دلیل این پنهان‌کاری، شرایط ضعیف مالی خانواده‌اش باشد و از اینکه متوجه آن شوم، خجالت می‌کشد. اما احساس زنانه‌ام به من هشدار می‌داد که موضوعی فراتر از این حرف‌ها در میان است.

روزی پس از جدا شدن از او، تصمیم گرفتم حقیقت را روشن کنم. در سایه درختی پنهان شدم و وقتی مطمئن شدم که متوجه من نشده، با گرفتن یک تاکسی دربستی، او را تا درب یک خانه ویلایی تعقیب کردم. دقایقی بعد، دو کودک خردسال از آن خانه خارج شدند که تردیدهای من را جدی‌تر کرد.

با جست‌وجویی که از همسایگان برای «امر خیر» انجام دادم، واقعیت تلخی را متوجه شدم: عماد نه‌تنها متأهل است، بلکه پدر دو فرزند هم هست و تمام این مدت، با پنهان‌کاری و فریب، من را در بازی احساساتش گرفتار کرده بود.

وقتی از او درباره این موضوع توضیح خواستم، نه‌تنها انکار نکرد، بلکه با بهانه‌هایی مثل «رابطه سرد با همسر» سعی در توجیه خیانت‌هایش داشت. این حرف‌ها برایم سنگین و غیرقابل‌تحمل بود. اعتماد من را شکست و در عین حال با بی‌توجهی به تعهدات خانوادگی‌اش، باز هم قصد ادامه این رابطه را داشت.

با قلبی زخمی و روحی درهم‌شکسته، به کلانتری آمدم تا علیه این مرد حیله‌گر طرح شکایت کنم.

پس از مطرح شدن شکایت، سرگرد احسان سبکبار، رئیس کلانتری شفا در مشهد، دستور رسیدگی به پرونده و آغاز مشاوره‌های حمایتی برای بهبود وضعیت روحی این دختر جوان را صادر کرد. هم‌زمان نیز بررسی‌های پلیسی درباره رفتارهای فریبکارانه عماد در دستور کار قرار گرفت.

copied
ارسال نظر
 

وب گردی

    ×

    برای حمایت از ما لطفا روی تبلیغات مورد علاقه کلیک کنید.