ازدواج جنجالی پسر ۱۸ ساله با زن بزرگتر، زندگی او را به اعتیاد و خیابانخوابی کشاند
یک مرد ۳۷ ساله که به اتهام سرقت توسط پلیس مشهد دستگیر شد، از سرگذشت تلخ و سرنوشت شومی گفت که همه چیز از یک تصمیم عجولانه در ۱۸ سالگی و ازدواج با زنی ۱۰ سال بزرگتر آغاز شد. او که روزگاری خود را عاشق میدانست، امروز زندگیاش را تباهشده توصیف میکند.

مردی ۳۷ ساله که توسط مأموران کلانتری شهید نواب صفوی مشهد بازداشت شده، در اعترافات خود پرده از زندگی پر از تلخی و سقوط برداشت و گفت: «۱۸ ساله بودم که عاشق شدم و این سرآغاز بدبختی من بود.»
این مرد در شرح گذشته خود افزود: در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمدم و تنها تا مقطع سوم راهنمایی درس خواندم. به دلیل شرایط اقتصادی ضعیف خانواده و بیمیلی به تحصیل، مدرسه را رها کردم و به شاگردی در کار برق ساختمان پرداختم. همه خواهرانم در نوجوانی ازدواج کردند و برادرم هم پس از جدایی از همسرش، به خانه پدرم برگشت و همراه دو فرزندش با والدین سالمندم زندگی میکرد.
وی ادامه داد: در ۱۸ سالگی دلباخته دختر یکی از بستگان دور پدرم شدم و با وجود مخالفت اطرافیان، با او ازدواج کردم. همسرم ۱۰ سال از من بزرگتر بود اما آن زمان سن و سال برایم اهمیتی نداشت. فکر میکردم عشق میتواند هر کمبودی را پر کند. به همین خاطر به هیچ نصیحت و دلسوزیای گوش ندادم و تنها با هیجان نوجوانی تصمیم گرفتم.
زندگی مشترک ما در طبقه دوم خانه پدرزنم آغاز شد اما خیلی زود، عشق جای خود را به اختلاف و تلخی داد. او رفتار و گفتارم را کودکانه میدانست و معتقد بود باعث شرمساریاش در جمع میشوم. تحقیرها، عصبانیتها و سرزنشهای همسرم روز به روز بیشتر شد و غرورم را خرد میکرد.
پس از سه سال توانستم مبلغی برای رهن خانه پسانداز کنم تا زندگی مستقلی داشته باشم و از زیر نگاههای سنگین خانواده همسرم خارج شوم. اما رفتار مادرانه و سرزنشهای دائمی او همچنان ادامه داشت. در خانه محبت و عشق جایی نداشت و نفرت در وجودم ریشه میدواند. برای همین شبها دیر به خانه میرفتم تا زمانی برگردم که همسرم خوابیده باشد.
در همین سالها توانستم خودرویی بخرم اما حتی این موضوع هم شادی برایم نیاورد چراکه مشاجره، توهین و ناسازگاری زندگیام را سیاه کرده بود. حدود یک دهه گذشت بدون اینکه فرزندی داشته باشیم. دلتنگ محبت و عشق بودم و در نهایت برای آرام کردن خودم به سیگار و مواد مخدر روی آوردم. مدام پای بساط مواد مینشستم و از زندگی فاصله میگرفتم. تنفرم از همسرم به حدی رسید که دیگر هیچ علاقهای به ماندن در خانه نداشتم.
سرانجام همسرم درخواست طلاق داد. من نیز با فروش خودرو و پسانداز اندک، مهریهاش را پرداختم و جدا شدیم. پس از آن بیسرمایه و بیپناه به خانه پدر و مادر سالخوردهام بازگشتم؛ در حالی که آنها توانایی تأمین هزینههای خودشان را هم نداشتند.
او افزود: هر جا برای یافتن کار مراجعه میکردم، اعتیادم در همان نگاه اول آشکار میشد و کسی مرا نمیپذیرفت. سرانجام کارتنخواب شدم و برای تأمین هزینه مواد مخدر، دست به سرقتهای خرد زدم. بعد از گرانی مواد سنتی، مصرف شیشه و کریستال را آغاز کردم و روزبهروز بیشتر در باتلاق اعتیاد فرو رفتم.
این مسیر تاریک سرانجام در یک شب سیاه به پایان رسید؛ زمانی که در حال سرقت از یک خودروی پراید بودم، صدای آژیر پلیس را شنیدم و ناگهان خودم را در محاصره مأموران دیدم.
بنابر اعلام پلیس، تحقیقات درباره این متهم با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان، رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد ادامه دارد و بررسیهای تخصصی برای رهایی او از دام اعتیاد نیز آغاز شده است.