کدخبر: ۲۱۹۴۶
تاریخ خبر:

پیامک اشتباهی راز قتل تازه داماد تهرانی را برملا کرد

یک پیام کوتاه و اشتباه در گروه خانوادگی، راز هولناک قتل یک تازه داماد را آشکار کرد و باعث شد قاتل و همدستش دستگیر شوند.

پیامک اشتباهی راز قتل تازه داماد تهرانی را برملا کرد

چندی پیش پرونده‌ای نگران‌کننده در پلیس پایتخت به ثبت رسید؛ مردی جوان به نام مهران که تازه ازدواج کرده بود، پس از خروج از خانه برای رفتن به محل کار، دیگر بازنگشت. جست‌وجوی پلیس و خانواده برای یافتن او ادامه داشت تا اینکه سه روز بعد، یک حادثه عجیب مسیر تحقیقات را تغییر داد.

پیامی که مهران تازه داماد ناپدید شده در آن نقشی نداشت، همه چیز را فاش کرد: «جسد مهران را کجا مخفی کرده‌ای، حواست بود کسی آن اطراف نباشد؟ مبادا لو برویم؟» این پیام توسط همسر او و به اشتباه در گروه خانوادگی همسرش ارسال شد. هرچند پس از لحظاتی پیام پاک شد، اما اعضای گروه با مشاهده این متن هولناک بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و نتیجه، دستگیری تازه عروس بود.

تازه عروس، اگرچه در ابتدا مدعی بی‌گناهی بود، اما سرانجام اعتراف کرد که همسرش را کشته و از یکی از دوستان قدیمی خود خواسته تا جسد مهران را به مناطق بیابانی اطراف تهران منتقل کند. با اعتراف او، همدستش نیز دستگیر شد و جسد مقتول کشف شد. متهمان پس از صدور دستور بازپرس جنایی، در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند و تحقیقات ادامه دارد.

تازه عروس، متولد سال ۷۲ و دارای لیسانس روانشناسی، در گفت‌وگو با همشهری درباره حادثه گفت:
– در ابتدا بگو چه شد تصمیم به قتل شوهرت گرفتی؟
«چون مرا فریب داد.»

– چطور فریبت داد؟
«وقتی با مهران آشنا شدم، به من گفت که در کانادا تحصیل کرده و از دانشگاه‌های معتبر مدرک دکترا دارد. من هم به او اعتماد کردم، اما بعد از ازدواج متوجه شدم همه حرف‌هایش دروغ بوده است. او اصلاً به کانادا نرفته بود و دیپلمش را هم به زور گرفته بود. می‌گفت مدیر یک شرکت بازرگانی است اما در واقع یک کارمند معمولی در یک شرکت بازاریابی بود.»

– چرا چنین دروغ‌هایی گفت و متوجه نشدی؟
«به او اعتماد کردم و تحقیق نکردم. در خانواده‌ای نسبتا پولدار بزرگ شدم و فکر می‌کنم دلیل دروغ‌هایش این بود که مبادا جواب منفی بدهم.»

– چند وقت با او زندگی کردی؟
«یک سال.»

– برگردیم به پرونده قتل. چطور او را کشتی؟
«از روزی که متوجه دروغ‌هایش شدم، از او متنفر شدم و حس می‌کردم فقط با کشتن او آرام می‌گیرم. برای اجرای این نقشه، قرص سیانور تهیه کردم. روز حادثه، مهران به من گفت معده‌اش درد می‌کند و من سیانور را داخل کپسول قرار دادم؛ او با تصور اینکه قرص برای معده است، آن را خورد.»

– بعد از قتل چه کردی؟
«به یکی از دوستان قدیمی‌ام زنگ زدم، اسمش نیما بود و هم دانشگاهی‌ام بود. او آمد و جسد مهران را به بیابان‌های اطراف تهران منتقل کرد. به واقع او همدست من بود، اما حواس پرتی من کار دستم داد.»

– منظورت همان پیامک اشتباه است؟
«درسته. بعد از قتل، سه شب نخوابیده بودم و حال خوبی نداشتم. در همان زمان با نیما چت می‌کردم و پیام را به اشتباه در گروه خانوادگی همسرم فرستادم. هرچند فورا پیام را پاک کردم، اما دیگر کار از کار گذشته بود.»

– چرا به جای کشتن، طلاق نگرفتی؟
«اشتباه کردم. او زندگی‌ام را ویران کرده بود و من خودم را فریب‌خورده می‌دیدم. دلم می‌خواست از مهران انتقام بگیرم، اما حالا که اینجا هستم، می‌بینم ارزش این همه کینه نداشت؛ از شدت عذاب وجدان، دیگر زنده نخواهم ماند.»

copied
ارسال نظر
 

وب گردی

    ×

    برای حمایت از ما لطفا روی تبلیغات مورد علاقه کلیک کنید.