قتل وحشتناک شوهر توسط زن شیشه ای!
زن جوانی که همسرش را به دلیل «خیانت» با ضربات چاقو به قتل رسانده بود، پس از تحقیقات و محاکمه در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، به قصاص محکوم شد. این پرونده با حضور قضات مجرب و توجه ویژه به شرایط خانوادگی و اعتیاد طرفین مورد بررسی قرار گرفت.
پرونده قتل هولناک در دهم دی سال ۱۴۰۲ رقم خورد؛ زمانی که زن جوانی به نام زهرا، برای سفر به شهرستان کلات از منزل خود در مشهد خارج شد، اما تصمیم خود را تغییر داد و به خانه بازگشت.
هنگامی که او کلید منزل را چرخاند، با صحنهای مواجه شد که خشم و عصبانیت او را به شدت برانگیخت. حضور زنان معتاد در کنار همسرش باعث شد احساس خیانت در وی شعلهور شود. «زهرا» در ابتدا در خانه سرگردان بود و سپس با خشم به خیابان رفت.
در لحظهای تصمیمگیری ناگهانی، وی دوباره به منزل بازگشت و با دو ضربه چاقو، همسرش را به قتل رساند. سپس یلدا، دختر دوسالهاش را در آغوش گرفت و به سوی جاده کلات حرکت کرد، اما به دلیل خماری و بیحالی، دخترش را در سرمای زمستان کنار یکی از جایگاههای سوخت رها کرد و بساط مصرف مواد مخدر را کنار دیوار پهن نمود.
یک مرد ضایعات فروش، با مشاهده این صحنه دردناک، دختر خردسال را به فروشگاه خود برد تا از سرمای شدید نجات یابد. «زهرا» پس از بهبود نسبی وضعیت خود، ماجرای قتل را برای این مرد بازگو کرد و سپس با دخترش به مکان نامعلومی رفت.
راز این جنایت با گزارش مرد ضایعات فروش به پلیس فاش شد و کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد با دستور قاضی دکتر صادق صفری، تحقیقات گستردهای برای دستگیری زن فراری آغاز کردند. بررسیها نشان داد جسد همسر وی در پذیرایی منزل و زیر پتو قرار داشت.
چند ساعت بعد، نیروهای پلیس موفق شدند «زهرا» را در بولوار طبرسی شمالی دستگیر کنند؛ او همچنان دخترش را در آغوش داشت. در اعترافات خود به قاضی شعبه ۲۵۵ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، اظهار کرد: «شوهرم نه تنها همانند من به شیشه اعتیاد داشت بلکه خرده فروش مواد مخدر نیز بود و با زنان غریبه روابط غیراخلاقی داشت. وقتی چند زن معتاد را در منزل دیدم دیگر تحملم تمام شد و او را با ضربات چاقو کشتم.»
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارجاع شد. در جلسات دادگاه، که به ریاست حجتالاسلام والمسلمین محمد شجاعپور فدکی و مستشاری قاضی جواد آسیان یزد برگزار شد، متهم ضمن ابراز پشیمانی گفت: «ما در شرایط نامناسب و تأسفباری زندگی میکردیم و هردو معتاد بودیم. اکنون خیلی پشیمانم و امیدوارم دادگاه مرا به خاطر فرزندم ببخشد، چرا که یلدا کسی جز من ندارد و در حال حاضر در بهزیستی نگهداری میشود.»