خودکشی در سایه مشکلات مسکن؛ نشانهای از تزلزل اجتماعی
داستان با خودکشی یک مرد آغاز میشود؛ مردی که از بالای ساختمانی که در آن خانه اجارهای داشت، به پایین میافتد. کلمه "خانه" در این سالها برای بسیاری از افراد جامعه به واژهای کوچک و بیمعنی تبدیل شده است.
این داستان شبیه به سفرههایی است که آنقدر کوچک شدهاند که حتی برای یک دورهمی ساده نیز کافی نیستند. وقتی که فردی برای خرید مایحتاج خانوادهاش باید بارها و بارها حساب و کتاب کند، دیگر مغز او توانایی پذیرش مهمانیهای کوچک را نخواهد داشت. مرد میانسال از پشت بام ساختمانی که قرار بود مکانی امن برای او باشد، به پایین پرتاب شد؛ خانهای اجارهای در یکی از محلههای تهران.
سالها پیش، در هر محله و خانوادهای، تنها یک یا دو نفر اجارهنشین بودند و اکثر افراد بعد از بیست سال کار و پسانداز، توانایی خرید مسکن را داشتند. اما با گذشت زمان و به دنبال نابسامانیهای اقتصادی، زندگی برای قشر ضعیف جامعه سختتر شده است. کافی است نگاهی به اطراف بیندازید؛ تعداد افرادی که خانهدار هستند، اگر به ارث نرسیده باشد، به انگشتان یک دست هم نمیرسد. با گسترش شهرنشینی و ورود روستاییان به شهرها، بسیاری از آنها مجبور به زندگی در حاشیههای شهر شدند. این امر باعث ایجاد عدم توازن در ترکیب اجتماعی و کاهش قشر متوسط شده است، تا جایی که بسیاری از افراد از این طبقه به قشر کمدرآمد منتقل شدهاند.
دیگر مهم نیست که در شمال، جنوب، شرق یا غرب تهران زندگی میکنید؛ اجاره بهای یک خانه حداقلی در اکثر مناطق برابر با حقوق یک خانواده است و این وضعیت برای همه فشار ایجاد میکند. عدم توازن میان درآمد و سطح رفاه افراد، نه تنها آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد، بلکه فشارهای روانی را نیز بر افراد تحمیل میکند. این موضوع را میتوان با نگاهی به افرادی که در خیابانها میبینید، دریافت.
در بعدازظهر پنجشنبه، ۲۶ مهرماه، مرد میانسالی به دلیل درگیری با صاحبخانه و مشکلات مالی، از بالای خانه خود به پایین پرید. فشارهای اقتصادی و اجتماعی در سالهای اخیر بر بنیان خانوادهها اثر گذاشته و مسکن به یکی از پیچیدهترین مسائل زندگی اجتماعی تبدیل شده است. با رشد بهای مسکن، رویای خانهدار شدن به آرزویی دور از دسترس تبدیل شده است. طبق آمارها، برای خانهدار شدن در تهران، یک خانواده باید ۱۵۰ سال کار کند تا بتواند صاحب خانه شود.
دکتر امیرمحمد شهسوارانی، جامعهشناس و روانشناس، به «آرمان ملی» میگوید: «مسئله اصلی کسری بودجه است. وقتی درآمد و هزینه تناسبی ندارد، آسیبهایی به فرد و جامعه وارد میشود.»
او میافزاید: «در سراسر دنیا تنها دولتهای رفاه مانند استرالیا، نیوزیلند و برخی کشورهای اروپایی خدمات رفاهی برای شهروندان خود فراهم میکنند. در کشورهایی مانند آلمان، اگر شما توانایی پرداخت اجاره را نداشته باشید، دولت اجاره بهای شما را پرداخت میکند؛ اما این مسئله در بسیاری از کشورها وجود ندارد.»
این جامعهشناس ادامه میدهد: «طبق نظر مرکز پژوهشهای مجلس، برای یک خانواده چهار نفره حداقل حقوق باید ۳۰ میلیون تومان باشد، اما چند نفر در ایران چنین حقوقی دریافت میکنند؟ این وظیفه دولت است که از ۹۰ درصد جامعه حمایت کند، اما این حمایت در عمل مشاهده نمیشود.»
او تأکید میکند که سرمایههای یک حکومت، مردم هستند و باید بر روی آنها سرمایهگذاری شود. «ما باید رفاه را افزایش دهیم و به دنبال راهکارهایی برای کاهش فقر باشیم. باید مهارتهای تابآوری را به افراد آموزش دهیم تا بتوانند با استرسهای جدید مواجه شوند.»
در نهایت، او به جنبههای روانشناختی مشکلات اقتصادی اشاره میکند: «عامل اصلی خودکشی، ناامیدی است. وقتی سطح ناامیدی در فرد افسرده بالا میرود، احتمال خودکشی افزایش مییابد. خودکشی یک لحظه است، اما این لحظه به یکباره اتفاق نمیافتد؛ یک سری پیشفاکتورها وجود دارد.»
محمدشهسوارانی همچنین بر لزوم پوشش بیمه خدمات روان درمانی تأکید کرده و میگوید: «آیا هیچ بیمهای هزینههای روان درمانی را پوشش میدهد؟ هیچکس نمیتواند به درمان بپردازد، به ویژه وقتی که برای پرداخت اجاره بها مانده است.»
این داستان به ما یادآوری میکند که فشارهای اقتصادی نه تنها بر زندگی اجتماعی تأثیر میگذارد، بلکه بر روح و روان افراد نیز سایه میافکند.