خبرهای داغ
کدخبر: ۷۲۵۹
تاریخ خبر:

فریب زرق‌وبرق سریال‌های ترکی؛ روایت تلخ زنی که زندگی‌اش فروپاشید

زنی ۴۵ ساله که روزی زندگی مشترک آرامی داشت، حالا از تلخکامی‌هایی سخن می‌گوید که نتیجه مقایسه‌های بی‌پایان خود با قهرمانان سریال‌های ماهواره‌ای بود. او در سودای یک زندگی رؤیایی، تصمیماتی گرفت که او را تا مرز نابودی پیش برد.

فریب زرق‌وبرق سریال‌های ترکی؛ روایت تلخ زنی که زندگی‌اش فروپاشید

تماشای مداوم سریال‌های ترکی و غرق شدن در قصه‌های پرزرق‌وبرق آن‌ها، آرام‌آرام زندگی‌ام را تغییر داد. دیگر از زندگی ساده و بی‌آلایش خودم راضی نبودم و مدام خودم را با شخصیت‌های این سریال‌ها مقایسه می‌کردم. تصور می‌کردم در حقم ظلم شده، زنی بدبخت و عقب‌مانده‌ام که هیچ‌گاه به آرزوهایش نرسیده است. این حسرت‌ها کم‌کم افکار و رفتارم را تحت تأثیر قرار داد و مرا به مسیر اشتباهی کشاند.

زن ۴۵ ساله که از بحران روحی شدیدی رنج می‌برد، با چشمانی اشک‌بار و لحنی مملو از پشیمانی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری نجفی مشهد، داستان زندگی‌اش را این‌گونه روایت کرد: «بیستمین بهار زندگی‌ام را می‌گذراندم که با توصیه پدرم به ازدواج با مردی غریبه پاسخ مثبت دادم. علاقه‌ای به او نداشتم، اما پذیرفتم که شریک زندگی‌ام باشد و سعی کردم به خواسته‌هایش احترام بگذارم. ما زندگی ساده‌ای را در اردبیل آغاز کردیم؛ نه عاشقانه‌ای پرشور بین ما جریان داشت و نه رابطه‌ای سرد و بی‌روح.»

با تولد دخترمان، زندگی رنگ تازه‌ای گرفت. شوهرم سخت کار می‌کرد تا آینده بهتری برای خانواده‌مان بسازد و من هم تمام تلاشم را برای آرامش خانه انجام می‌دادم. اما در این میان، سرگرمی‌ام دیدن سریال‌های ترکی شد. غرق در دنیای خیالی آن‌ها، زندگی واقعی‌ام را نادیده می‌گرفتم و شوهرم را مقصر تمام کمبودهایم می‌دانستم. آرزوی یک زندگی لاکچری، چنان بر ذهنم سایه انداخت که به‌مرور درگیری‌ها و مشاجره‌ها جای عشق و تفاهم را گرفت. کار به جایی رسید که تقاضای طلاق دادم.

وقتی از «تورج» جدا شدم، پدرم از دنیا رفته بود و برادرانم هزینه‌های زندگی مادرم را پرداخت می‌کردند. با امید به آینده‌ای بهتر، به پیشنهاد دوستم راهی مشهد شدم تا با کار کردن، زندگی ایده‌آلی برای خودم بسازم. اما خیلی زود فهمیدم که اشتباه بزرگی کرده‌ام. دیگر راه بازگشتی نبود؛ «تورج» ازدواج کرده بود و من به سختی هزینه‌های زندگی و دخترم را تأمین می‌کردم. در همین روزها با مردی در فضای مجازی آشنا شدم و پس از مدتی پیامک‌بازی و دیدارهای خیابانی، تنها برای فرار از شرایط سخت، تن به عقد موقت او دادم.

اکنون ۱۲ سال از آن روزها گذشته است و من نه‌تنها زندگی‌ام را از دست دادم، بلکه آینده دخترم را نیز نابود کردم. او همیشه در حاشیه زندگی مردی قرار داشت که هرگز پدری واقعی برایش نبود. حسرت و پشیمانی حالا تمام وجودم را فرا گرفته و تنها امیدم، آینده‌ای است که شاید برای دخترم بتوانم بسازم. بارها فکر خودکشی به ذهنم خطور کرد، اما هر بار برای او از این تصمیم منصرف شدم. ای کاش...

در پی این ماجرا، کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی، با بهره‌گیری از تجربیات سرهنگ محمدولیان، رئیس کلانتری نجفی، اقدامات روان‌شناختی لازم را برای کمک به این زن آغاز کردند. همچنین، دختر او نیز تحت حمایت مشاوران پلیس قرار گرفت تا بتواند مسیر زندگی خود را از این چرخه تلخ نجات دهد.

copied
ارسال نظر
 
  • پربیننده‌ترین‌ها

  • پربحث‌ترین‌ها

وب گردی

    دیگر رسانه ها

    ×

    برای حمایت ما لطفا روی یکی از تبلیغات کلیک کنید

    کلیک