راز تلخ روابط ناسالم؛ چرا حتی در عشق هم احساس امنیت نداریم؟
روابط ناسالم، تنها زخمی روی قلب باقی نمیگذارند؛ آنها دیدگاه ما را نسبت به عشق، اعتماد و خودشناسی تغییر میدهند.

روابط ناسالم ممکن است دلایل متنوعی داشته باشند، اما در بنیاد همه آنها یک عامل واحد وجود دارد: نبود احساس امنیت و مراقبت واقعی در ذهن و روان فرد. پژوهشها نشان میدهند چرخهای از نادیده گرفته شدن و واکنشهای دفاعی، به تدریج رابطه را تحلیل میبرد و تنها با بیان صادقانه نیازها و ایجاد فضایی امن میتوان این روند فرسایشی را متوقف کرد.
به گزارش فرارو به نقل از سایکولوژی تودی، بسیاری از افراد دستکم یک بار در زندگی خود تجربه حضور در یک رابطه ناسالم را داشتهاند. این رابطه ممکن است با کسی باشد که در ظاهر جذاب یا ماجراجو است و اعتماد شما را زیر سؤال میبرد، یا با فردی که نقش شریک ایدهآل را بازی میکند اما در خفا اعتماد و عزتنفس شما را تضعیف میکند. چنین روابطی نه تنها زخمهای عاطفی عمیق برجای میگذارند، بلکه نگرش فرد به عشق، اعتماد و حتی خودشناسی او را نیز دگرگون میکنند.
نقطه مشترک همه این روابط، یک حس درونی است: اینکه شریک زندگی واقعاً برای سلامت و رفاه شما اهمیتی قائل نیست. در مقابل، در یک رابطه سالم، فرد احساس میکند نیازها و احساساتش اهمیت دارند و شریک زندگی او این اهمیت را از طریق رفتارهای روزمره نشان میدهد؛ گوش دادن، اختصاص زمان و تنظیم اولویتها به نحوی که او را در مرکز توجه قرار دهند.
این رفتارها پیامهایی قدرتمند به سیستم عصبی میفرستند: شما امن هستید، ارزشمندید و کسی از شما حمایت میکند. چنین چرخهای موجب شادی، رضایت و تمایل به مراقبت متقابل میشود.
وقتی امنیت و مراقبت از بین میرود
زمانی که این احساس فرو میریزد، نیازهای عاطفی نادیده گرفتهشده به تهدیدی جدی بدل میشوند. مغز انسان تفاوتی میان تهدید فیزیکی و تهدید عاطفی قائل نیست؛ بنابراین تجربه نادیده گرفته شدن یا طرد شدن بهعنوان خطری برای بقا ثبت میشود. نتیجه این فرآیند، واکنش زیستی «جنگ، گریز یا انجماد» است.
در چنین شرایطی، فرد به جای درخواست صادقانه توجه، ممکن است پرخاشگری کند، عقبنشینی کند یا ارتباط را قطع نماید. این واکنشها نه تنها نیازها را برآورده نمیکنند، بلکه چرخهای خودتقویتکننده ایجاد میکنند. در نتیجه، هر دو طرف احساس میکنند مورد سرزنش یا قضاوت هستند و دیگر خبری از توجه و مهربانی متقابل نیست. رابطه در این وضعیت نمیتواند شکوفا شود.
چرخهای که عشق را فرسوده میکند
این چرخه مخرب باعث میشود نیازهای اساسی نه بیان شوند و نه پاسخی دریافت کنند. هیچکس واقعاً گوش نمیدهد و هیچکس احساس شنیده شدن ندارد. با گذشت زمان، تنهایی، شرم و گسست عاطفی شدت مییابند و رابطه به منبع درد تبدیل میشود، در حالی که واکنشهای «جنگ، گریز یا انجماد» دوباره فعال میشوند.
هرچند موضوع بحثها ممکن است پول، وظایف خانه، مسائل جنسی یا مشکلات خانوادگی باشد، در لایههای عمیقتر همه اختلافها یک موضوع را فریاد میزنند: اشتیاق به دیده شدن، پذیرفته شدن و دوست داشته شدن. اختلافات ظاهری تنها محرکهایی هستند که نیازهای ارضا نشده را بارها فعال میکنند.
شکستن الگوی روابط ناسالم
راه خروج از این چرخه ابتدا با درک آنچه در زیر سطح مشاجرات رخ میدهد آغاز میشود. عصبانیت، سرزنش یا کنارهگیری در حقیقت نشانههایی از نیازهای عمیقتر هستند؛ نیازهایی که باید به شکل سالم بیان شوند. کلید تغییر، شناسایی احساسات زیرین و بیان آسیبپذیرانه آنهاست.
وقتی یکی از طرفین به جای سرزنش میگوید: «احساس میکنم از تو دور شدهام و میخواهم مطمئن شوم برایت اهمیت دارم»، فضا تغییر میکند. گفتگو دیگر به دنبال مقصر نیست، بلکه به سمت ارتباط و شناخت متقابل حرکت میکند. این تغییر زبان، زمینهساز نزدیکی و همدلی میشود و نشان میدهد هدف هر دو طرف یکی است: دوست داشتن و دوست داشته شدن.
این نوع گفتوگو نیازمند شجاعت است. فرد باید با زخمهای خود صادق باشد و نسبت به درد شریک زندگی نیز مهربان باشد. اغلب لازم است سرعت مکالمه کندتر شود، مهارت شنیدن فعال تمرین گردد و در برخی موارد، حضور یک درمانگر یا مشاور خانواده برای هدایت گفتگوها ضروری است.
ایجاد رابطهای امن و التیامبخش
زمانی که زوجها خطر صداقت و آسیبپذیری را میپذیرند، چرخه منفی به تدریج تغییر میکند. رابطه دیگر محیطی پرتنش و پر از اضطراب نیست، بلکه میتواند مکانی امن برای رشد، التیام و احساس تعلق باشد.
نتیجه این تغییر، رهایی از آسیبهای گذشته و تبدیل رابطه به منبعی برای امنیت روانی و ارزشمندی است. همانطور که روابط ناسالم میتوانند به عمیقترین لایههای روان آسیب بزنند، روابط سالم نیز میتوانند آن لایهها را بازسازی و امید و اعتماد تازهای به زندگی ببخشند.